if ( intCount==-1) strResult="آرشيو نظرات"; if ( intCount==0) strResult="نظر بدهيد"; if ( intCount==1) strResult="يک نظر"; if ( intCount>1) strResult=intCount + " نظر" ; strUrl="http://www.LoxBlog.ir/commenting/?blogid=" +strBlogId + "&postid=" + lngPostid + "&timezone=" + intTimeZone ; strResult ="" + strResult + " " ; document.write ( strResult ) ; } function OpenLD() { window.open('LinkDump.php','blogfa_ld','status=yes,scrollbars=yes,toolbar=no,menubar=no,location=no ,width=500px,height=500px'); return true; } زندگي بهتر اينده روشن

زندگي بهتر اينده روشن

جهت دوست يابي واستفاده از مطالب مفيد وبلاگ ميباشد

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 51
بازدید کل : 29681
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1


پسر همسایه یادت بخیر.....

حالا ما داریم آروم آروم میریم از ما خیلی جلوتر بود ولی ما اونو رد شدیم!!

حالا منتظر اتوبوسیم تو این بین ما فقط داشتیم پسر همسایه مون رو نگاه میکردیم

بعدش اتوبوس اومد و سوار اتوبوس شدیم پسر همسایه روبروی ما نشست وای خدایا

حالا تو اتوبوس من و سمیرا تو دادن کرایه داریم دعوا میکنیم من میگم من ماله اتوبوس رو میدم تو ماله تاکسی رو بده(چون کرایه ی اتوبوس ارزون تر از تاکسیه)اونم میگه نه تو تاکسی من اتوبوس خلاصه آخرش قرار شد این بار سمیرا ماله اتوبوس و بده من تاکسی دفعه ی بعدم من اتوبوس اون تاکسی!!!

از اتوبوس پیاده شدیم پسر همسایه هم پیاده شد میخواستیم سوار تاکسی شیم دیدیم که راننده نداره گفتم سم(مخخف سمیرا)بیا سوار اون یکی شیم که دیدیم پسر همسایه سوار تاکسی شد گفتم سم بپر سوار شیم الان رانندش میاد راننده هه اومد یهو پسر همسایه گف:آقا 3 نفر!!!!!برگش پشت به من گف:سلام میبخشین نشناختمتون ها.منم قلبم داره از جاش درمیاد نمیتونم حرف بزنم گفتم:خواهش میکنم این چه حرفیه

ولی زودتر از ما پیاده شد منم به سم گفتم خب کرایه ی تاکسی رو به جای من پسر همسایه حساب کرد اونم گف غلط میکنی دفعه ی بعد تو میدی!!!!

دیگه من عاشق پسر همسایه شده بودم تصمیم بر این شد که اگه یه بار دیگه پسر همسایه رو دیدیم بش شماره بدیم تو کلاس کسی نبود که ندونه مشکل اینجا بود اسمشم نمیدونستم حالا بچه ها نقطه ضعفمو پیدا کرده بودن اگه یه کاری میخواستن نمیکردم میگفتن:جون پسر همسایه

منم مجبور بودم با کله قبول کنم یه بار امتحان دو ورزش داشتیم 500 متر بود (خب آدم نفسش بند میومد)نوبت من که رسید گفتم بچه ها اگه نتونستم بدوام بگین پسر همسایه خب اونام گفتم چشم حالا من نمیتونم بدوام اینا داد میزنن همسایه(پسرش رو به دلیله وجود معلم حذف کرده بودن)یا هم از معادله ی انگلیسی اش استفاده میکردنBoy neighbour عجب روزگاری بود یادش بخیر

چن روزی گذشته بود تازه از مدرسه رسیده بودم داشتم فک کنم ناهار عصرونه خلاصه نمیدونم چی چی میخوردم که یهو مامی گف:این همسایه ی جدید هم رفتن ها

منو میگی تا اینو شنیدم دس خودم نبود اشکام دارن عینه هو اشک تمساح میریزن مامی گف چی شده:میگم هیچی تو درسم کم شدم گف:دروغ میگی بگو بینم چی شده گفتم هیچی نیس بابا خلاصه هرکاری کرد نگفتم بهش حالا فرداش رفتم مدرسه به بچه ها دارم میگم پسر همسایه رف گریه میکنم اونام دارن منو دلداریم میدن یادش بخیر

حالا ما موندیم و پسر همسایه با هزار جور مشقت با کمک دخترخالم تونستیم از زیر زبون داداشم بکشیم بیرون که اسمش چی بود اسمش کامران بود چقدرم بش میومد

امتحانای خرداد بود جمعه بود خودشم 20 خرداد(حافظه رو حال میکنی)من امتحان ریاضی داشتم(میبینی یادم مونده ه ا)مامانم گف پاشیم با خالتینا بریم پارک گفتیم باشه من رفتم ماشین خاله با دخترخالم داشتیم حرف میزدیم که یهو بابام اینارو گم کردیم حالا داریم دنبال اونا میگردیم شوهرخالم یه جایی کنار پارک نگه داش که دیدم دختر خالم داره به یه جایی نگاه میکنه بهم گف مریم اون پسره رو ببین چقدره خوشگله یهو دیدم بگین کی بود؟

بله کامران خودم بود حالا منو میگی زل زدم بش که زود شوهرخالم راه افتاد نتونستم ببینمش حالا دارم به دخترخالم فحش میدم :خاک تو گورت کنم میمردی زودتر بگی؟-من چه میدونستم اونه(آخه کامی رو ندیده بود)هرکی میدیدش مدهوشش می شد از بس جیگر بود اون موقع بعده 62 روز دیده بودمش

خلاصه خیلی خاطره ی باحالی بود این پسر همسایه یادش بخیر جوون بودیم اون موقع ها فک نکنین حالا هم عاشقشم ها نه بابا مگه بیکارم یه زمونی بود جوونی بود و شلوغی دیگه

حالا هم که یه هادی بیشتر نداریم

خب اینم یه خاطره نظر یادتون نره فعلا



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: علي حبيبي تاريخ: سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to sedaghat.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com